پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

اصلا می دانی؟ نه تقصیر من است نه تو. تقصیر هیچ کس نیست. حتی تقدیرِ بخت برگشته!

دنیا را با همه ی پلشتی و خاک بر سری اش بر مبنای عشق ساخته اند. فقط یک سری آدم ذره بین به دستِ زمخت آمدند و همه چیز را منطقی جلوه دادند. قانون فیزیک نوشتند. فرمولِ شیمی سرِ هم کردند و شکل های جورواجور کشیدند و به خورد ما دادند.

توی گوشمان خواندند از حرکت پوسته ی زمین روی مواد مذاب زلزله بوجود می آید. بین خودمان بماند. دبیرهای جغرافی و معلم های علوم هم خبر دار نشوند؛ چرت گفته اند! حتی نگفتند چرا!؟ خب حرکت کند که چی!؟ آن پوسته ی طفلکی که دارد حرکت می کند خب باید به امیدی حرکت کند. به عشقی. مثلا همان پوسته ی روبه رویش. تصور کن. شبیه مردی که دست دراز می کند برای لمس انگشتان زنی. پر است از حسِ خواستن. پر است از تلاش برای رسیدن. بعد گوش می کند می بیند صدای جیغ و دادِ آدم ها می آید. همیشه همین طور است یک عده هوچی گرِ مغلطه کن پیدا می شود. مایوسش می کنند. آرام می گیرد. دوباره برمیخیزد. دوباره جیغ و داد. و دوباره و دوباره و دوباره. چه چیزی جز عشق به وصل میتواند پوسته ی سنگی را سیصدوفلان قدر بار به حرکت در آورد!؟

داشتم می گفتم تقصیر تو نیست. تقصیر من هم نیست. تو آن طرف گسل افتاده ای، من این طرف. تا به خودمان جنبیدیم زلزله شد، همه جیغ زدند!

+اپیزود اول

  • چکاوک :)