پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

انگار جوشن کبیر شکواییه ی خداست به بنده ها. چیزی شبیه نامه ی سرگشاده. که هرکسی می شود به خودش بگیرد. چیزی شبیه به در می گوید، دیوار بشنود.

می آید و می گوید غافر الخطایا هستم. روزی دهنده ی هر سن و صنفی هستم. برآورنده ی آرزوها هستم. شنونده شکایت ها هستم. پناهگاه رانده شده ها هستم. انیسِ وقت وحشت هستم. پوشاننده ی عیب ها هستم. پذیرای توبه هستم....

اما بیا تا برایت بگوییم آنجا که می گوید یا رفیقَ من لارفیقَ له یعنی چی!

تو رفیق نداری، همه به تو پشت کردند، دستت را تا آرنج عسل کردی و گاز گرفتند، از پشت خنجر زدند؟ قبول.

خدا احد است، خدا صمد است، لم یلد ولم یولد است؟ قبول.

اما بیا و برایم لارفیق تر از خدا بیاور.

خدایا! امشب رفیق شدن با خودت را در سرنوشت ما بنویس، به ما بنده های سربه هوای بازیگوشِ ته کلاس نشینی که موقع امتحان چشم هایمان روی برگه ی هم دودو می زند و به جای اینکه از معلم کمک بگیریم به بغل دستیمان امید داریم، درس رفاقت بده...

+ و هیچ کس رو با دوری امتحان نکن لطفا

  • ۲۵ خرداد ۹۶
  • چکاوک :)