پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

نقطه بازی

سه شنبه بهمن ۳۰ ۱۳۹۷

پرده را مرتب کردم چشمم افتاد به نقطه ای که با مداد روی دیوار گذاشته بودم تا آقای پرده فروش همان جا را با دریل سوراخ کند و آن چنگک بند پرده را آنجا نصب کند. بعد یادم آمد از جر و بحث با آن روز که اصرار داشت نه، این نقطه ی شما جایش درست نیست و پرده کج و کوله میشود و اصرار من هم بی فایده بود و آخرش گفتم هر کار دوست داری بکن و او هم همان کاری که دوست داشت کرد! و بعد تا چندین و چند هفته من بودم که حرص می خوردم از زبان نفهمی و نرفتن میخ آهنین در سنگ و آویز پرده ای که به نظرم به اندازه برج پیزا کج می آمد. بعدترش طبق معمول همیشه مادربزرگ درونم غرشی کرد و بیدار شد و شروع کرد به غر زدن که اگر این نقطه را همان روز پاک کرده بودی دوباره خاطرات مسخره آن روز یادت نمی آمد. چشمت هم که به کج بودن آن بندینک آبی عادت کرده بود و عجب پسرکی بود که حرف به کله اش فرو نمی رفت و ... و خب تبحر پیدا کرده ام در پیرزن خفه کردن! اما بیچاره راست می گفت عادت دارم و داشته ام همه چیز،روزها و ثانیه ها و لحظه ها نقطه گذاری کنم و بعد رهایش کنم به حال خودش و بعدترها در وقتی دیگر چشمم بیفتاد به آن نقطه و جنگ با آن پیرزن برای بار صدم شروع شود.

  • ۹۷/۱۱/۳۰
  • ۱۹۹ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۰)

0
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">