پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

دختر آفتاب‌سوخته‌

يكشنبه بهمن ۱۲ ۱۳۹۹

سر و کلَه‌ی یک دختر کولی در درونم پیدا شده، دامن سرخابی می‌پوشد و بلوز آبی فیروزه‌ای. یک دایره زنگی دارد و وقتی رویش ضرب می‌گیرد صدای جرینگ‌جرینگ النگوهایش لابه‌لای صدای حلقه‌های دایره گم می‌شود.

زبان نصیحت‌گری ندارد، با نیش و کنایه حرف نمی‌زند، غمخواری می‌کند ولی لی‌لی به لالایم هم نمی‌گذارد.

امشب بهش گفتم، آدمیزاد است دیگر، گاهی فکر می‌کند از تاریخ عقب مانده، مثل همین امسال من که بارها وسط هفته بود و فکر کردم شنبه است. مهر شده بود و فکر می‌کردم شهریور است. بهمن شد و تازه فال حافظ شب چله گرفتم.  انگار گویی فلزی به پایم بسته باشند و راه رفتنم را لنگ لنگان کرده‌‌باشد. انگار همه چیز در کندترین حالت ممکن به من می‌رسد. شبیه تاخیر صدا وقتی با یکی آن سر دنیا تلفنی حرف می‌زنی. شبیه نور خورشید که سال‌ها توی راه است تا هر صبح از پنجره‌ی اتاقم سرک بکشد. شبیه بسته‌ی پستی جامانده توی اداره‌ی پست.

بالاخره می‌رسد. بعد از اینکه نفست را بارها و بارها توی سینه حبس کرد و نگاهت را به ساعت دوخت.

بالاخره می‌رسد.

بهش گفتم من آدم مسیر بوده‌ام؛ پس چرا حالا از نرسیدن به مقصد گله دارم؟ بی هوا نزده بودم به بیابان، چرا حالا سراب نصیبم شد؟ چرا همه چیز اینقدر دیر است و دور؟

گفت: دستت بده فالت ببینُم. دستم را گذاشتم توی دستش. با چشم‌های سرمه کشیده‌اش نگاهم کرد و گفت:

«چطور هزار سال خستگی را توی مشتت قایم کردی؟»

-

+اصلا توانی برای رسیدن مانده؟!

  • ۹۹/۱۱/۱۲
  • ۱۲۹ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۳)

لعنت بهت ریحانه! به تو و پیرمرد که گفت: برون خرام و ببرم گوی خوبی از همه کس...

که با تو غصه خورد و با من خندید. هی می خواست دستتو بگیره ببره یه گوشه بهت بگه انقد غصه نخوری...انگار  تو شمایل همین کولیه ظاهر شده بود.

پاسخ:
می‌دونی هزار بار گوش دادم همه‌شو؟
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • اگه توانی برای رسیدن نداشتی، به نرسیدن‌هات فکر نمی‌کردی، پس یعنی توانش رو داری :)

    پاسخ:
    یه چیکه دیگه شاید مونده باشه

    فهمید دارم حسرتی داغی غمی ، فهمید

    از حجــم اقیــانوس دردم شبنـمی فهمید

    می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
    فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید

    این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
    وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید...

     

    محمدحسین بهرامیان

    پاسخ:
    بی‌نظیر و به جا...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">