پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

زنده‌گی

۱۷
شهریور

هر روز که می‌گذرد توان تحمل آدم‌ها برایم سخت و سخت‌تر می‌شود. دلم برای یک بغل سفت و محکم، دلم برای یک بوس طولانی، دلم برای یک گردش نفس‌گیر، دلم برای در جمع بودن تنگ شده و همزمان دلم هیچ کدامشان را نمی‌خواهد. ترجیح می‌دهم همه چیز را از پشت شیشه ببینم. یا یک کنترل داشته باشم و هر وقت خواستم دکمه‌ی on-offش را بزنم یا  mute کنم. یک فاصله‌ی امن می‌خواهم. بیشتر از یکی دو ساعت نمی‌توانم جمع را تحمل کنم، بعد اعصابم هی مچاله و مچاله و مچاله‌تر می‌شود. هی صبر می‌کنم و صبر می‌کنم و صبر می‌کنم و یکهو قاتی می‌کنم! سر هیچ و پوچ. می‌خواهم هورمون‌ها را مقصر بدانم، می‌خواهم کرونا و قرنطینه را مقصر بدانم، می‌خواهم سن و سال را مقصر بدانم، می‌خواهم تنهایی را مقصر بدانم اما ... هیچ کدام تقصیر ندارند. خودم خوب می‌دانم. دارم پوست می‌اندازم، درونم متلاطم است و ظاهرم آرام؛ البته نه، دارم دچار دگردیسی می‌شوم بخشیش را دوست دارم و بخشی دیگر را نه. از آن دختر صبور سر به زیر حرف‌گوش‌کن خبری نیست. دختری که سرکش بود اما بلد بود مراعات کند حالا افسار پاره کرده و به هرکسی رکاب نمی‌دهد، دوست و غریبه هم سرش نمی‌شود. در بی‌تفاوتی کامل به سر می‌برم و همزمان قلبم رقیق و اشکم روان است. کله‌ام پرکلمه و پرحرف است و زبانم یاری نمی‌کند، و از قصد هم یاری نمی‌کند. من هم اعتراضی ندارم. کارهای انجام نداده‌ام سر به فلک می‌کشد، شوق زندگی ازم چکه می‌کند و باز پرهیز می‌کنم از آدم‌ها، کارها، اتفاقات. 

  • چکاوک :)