برایت جا نگه داشته ام، این بار در دلم
کسی چه می داند در تقدیرش چه چیزی نوشته شده، اینکه کجا به دنیا بیایی و کجا بزرگ شوی و بعد کوله بارت را جمع کنی و بروی و بروی و بروی .... هوف! تا برسی به خیلی دور. خیلی دوری که حتی نمی دانی چه کسی و چه زمانی بقچه اش را زد زیر بغلش و سوار قایقش شد و رسید به خشکی و فریاد زد خشکی خشکی. (که الحق حقش بود در جوابش می گفتم خشکی و درد! حیف که با هم همزمان نبودیم!)
کسی چه می داند که چرا توی قوانین بین الملل هیچ جا ننوشته اند اگر کسی یا کسانی را دارید که دلتنگ شما می شوند ویزا و پاسپورت و اقامت به شما تعلق نمی گیرد.
دنیا است دیگر، همه اش ادعا. برای کور کردن چشم ادعا دست به دعا بر می داری. دعایت برف می شود و میریزد بر سر مردم و جاده ها. پروازها کنسل می شود. اینجاست که دعا می کنی به جان بی تدبیری ها! اما زمین گرم شده آن ور دنیا تابستان است! برف ها ذوب می شوند و ...راستی کاش برادران رایت سر شیطنت های بچه گانه هواپیما را اختراع نمی کردند.
کسی چه میداند سرنوشت دوستی های جوجه دانشجوهای ترم اولی که هنوز که هنوزِ به رسم دبستان برای هم جا نگه می دارند چه می شود.
- ۹۶/۱۱/۱۰
- ۲۸۸ نمایش