پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

وقتی چشمانت را دریغ کردی

پنجشنبه دی ۱۱ ۱۳۹۹

من همان تُنگ لبریزی بودم که فقط یک بوسه‌ی تو سرریزم می‌کرد. بودنت کافی بود برای شیرین شدن همه‌ی دریاها. برای اکلیلی شدن ماسه‌ها. برای زبان باز کردن آفتابگردان‌ها. برای تبدیل آواز شادمانی به سرود ملی. برای رویش قصه وسط مزارع سبز چای لاهیجان. برای هم‌آغوشی اردی‌بهشت و آذر. برای زادنِ غزل.

.

من همان طفل گریزپایی بودم که جمعه دوان‌دوان آمده‌بودم به مکتبت، تا درسی را که داده‌ای پیش خودت مشق کنم. تا سه بار بگویم اَشهَدُ اَنَّ العِشق وَلی الله. خواستم جامه‌ی چرک کفر را درآورم و به آیین تو درآیم. موحدِ خودت شوم. از معجزه‌ی تو بخوانم و سر به کعبه‌ی تو بگذارم.

.

من همان خوشه‌چینی بودم که خدا خدا می‌کردم شلخته درو کنی تا دامنم را از گندم‌های تو پر کنم. تا برکت را به خانه‌ام ببرم. تا هر دانه را صدتا کنم، هر صدتا را هزارتا. تا سیلو سیلو گندمِ آمیخته به بوی تو احتکار کنم.

.

تو اما...

حسرت را سر طاقچه‌ی لبانم گذاشتی.

مرتدِ دوزخی‌ام خواندی.

و آتش انداختی به جانِ خرمن‌ها.

  • ۹۹/۱۰/۱۱
  • ۱۰۲ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۱)

  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • چقدر دیروزِ من شبیه این متن بود...

    پاسخ:
    تعددِ چشم‌های دریغ شده
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">