پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

باران. این پدیده ی ساده ی جوّی. حاصل تبخیر آب، سرد شدن و متراکم شدن. باران این پدیده ای که با یک قابلمه پر از آب جوش و یک سینی سرد می تواند توی آشپزخانه ی هر دانش آموز ششم دبستانی ایجاد شود، کیفورش کند و آخر سر هم یک نمره به علومش اضافه شود. باران این پدیده ی دوست داشتنی هر فصل. همرنگ هر فصل، هم حس هر فصل. اما باران بهاری دوست داشتنی تر می نماید. شبیه اردی بهشت که دوست داشتنی از هزار پاییز و شهریور است. بی هوا می بارد درست زمانی که انتظارش را نداری. شبیه عشق. می بارد و با هر قطره اش دستت را می گیرد و می بردت به مهمانی خیال. پشت پنجره به این فکر بودم که تو کدامین یک از آدم هایی هستی که توی خیابان دوان دوان در پی سقف می گردنند؟ این سوال همیشه ی من است، تا به حال چند بار از کنار هم، شانه به شانه ی هم گذشته ایم؟ کدام یک از پنجره های شهر دروازه ی چشمانت شده است برای دیدن باران و آسمان. کدام چتر توی دستت بازی بازی می کند و چرخ می خورد؟ و بعد به این فکر کردم که یک چتر گنجایش چند نفر را دارد؟ تکه ی حسابگر ذهنم یک کلام می گوید یک نفر. تکه ی مهربان ذهنم می گوید اگر چتر برای خیس نشدن باشد یک نفر اما چتر بهانه ایست برای بهم نزدیکتر شدن، چسبیدن و دست به دور کمر هم انداختن پس هر چتر گنجایش دو، سه ... . روی دو می مانم. دو، این عدد مرموز و دوست داشتنی. پر از علامت سوال می شوم. پر از حسادت زنانه. نفر دوم؟! و من ترجیح می دهم چتر بهانه ای باشد برای خیس نشدن، فعلا!

باران، این پدیده ی ساده ی جوّی. حواسم را پرت می کند. پر از خیال می شوم. تا جایی که وقتی دخترک آدرس ساختمانی را در چند قدمی ام می پرسد یک طوری نگاهش می کنم که انگار دنبال تخت جمشید در  سرزمین توس می گردد! حواسم می رود پی چادرش، چادرِ مشکی اش. و خیال می کنم با همین چادر مشکی از پسر مو بورِ هم راهش، هم قدمش، هم سرش دلبری کرده است. به تو فکر می کنم به اینکه کدام چادر را بیشتر به سرم می پسندی، که برای قدم زدن زیر باران کدام را سر کنم بهتر است.

باران. این پدیده ی ساده ی جوّی، از هر راهی بروم مرا به تو می رساند.

*چارتارِ عزیزم

  • چکاوک :)

عمو

۲۱
فروردين

یکدیگر را ببوسید قبل از اینکه مرگ شما را فرا رسد.

یکدیگر را در آغوش بکشید قبل از اینکه مرگ شما را فرا رسد.

یکدیگر را ببینید، دور هم جمع شوید قبل از اینکه مرگ شما را در قبرستان دور هم جمع کند.

  • ۲۱ فروردين ۹۵
  • چکاوک :)

لایحه دو فوریتی به مجلسِ خانه ی عزیزجون ابلاغ شده که هنوز به صحن علنی نرسیده با حداقل آرا که رای خود عزیزجون است به تصویب رسید. به دلیل فرورفتگی بیش از حد کلّه ها در گوشی به هنگام حضور در خانه ی ایشان زین پس موبایل ها در بدو ورود، دم در تحویل گرفته می شود و هنگام خروج دقیقا هنگامی که کفش هایتان را پوشیده اید و توی کوچه هستید تحویل داده می شود؛ با شعار حتی شما دوست عزیز! ولی خب از الطاف خداوند به ما این بوده که ما را در ایران آفریده و اینجا قبل از هر قانونی، قانون "کی تصویب کرده کی اجرا کرده" بر وزن کی داده کی گرفته، تصویب شده و به عرصه ی ظهور هم رسیده!

  • چکاوک :)

پایتخت نشین ها بروند، حالش را ببرند، جای ما را هم خالی کنند.

  • چکاوک :)

یک وقت هایی هم باید از آخریش استفاده کرد!

  • ۱۲ فروردين ۹۵
  • چکاوک :)

سبزینه ها

۰۷
فروردين

  • ۰۷ فروردين ۹۵
  • چکاوک :)

نوروزانه

۰۴
فروردين

1. سال نو مبارک :)

2. تعطیلات نوروز خود را بدون فامیل دور و دارودسته آقای مجری چگونه می گذرانید!؟ :(

3. میخوام بدونم اون آدمی که اومد مهران مدیری رو با صدا وسیما آشتی داد کی بود!؟؟ بیاد خودشُ معرفی کنی قول میدم کاریش نداشته باشم »_«

  • چکاوک :)

مثل...

۰۳
فروردين

دهلچی نوروز که راه افتاده بود تو کوچه ها :)

  • ۰۳ فروردين ۹۵
  • چکاوک :)