پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان اگر تا دو ماه قبل روی صندلی داغ می نشاندینم و می رسیدیم به اینجایی که شما یک کلمه می گفتید و من باید اولین چیزی را که تصور می کردم می گفتم به "قسمت" که می رسیدیم می گفتم کشک! مگر می شود همه چیز قسمت باشد. این خود تو هستی که تعیین کننده ای و ... . اما حالا نظرم را 180 درجه بچرخانید. مگر می شود همه چیز کشکی کشکی به میل تو باشد. نچ. نمی شود. شما هم بیایید و به حرف من گوش کنید و هرجور شده -تا بلایی سرتان نیامده- خودتان را متقاعد کنید که قسمت هست, . به طرز عجیبی توی زندگی شما جولان می دهد. و الا همان کائناتی که به شما کمک نمی کنند که به خواسته تان برسید با قسمت دست به یکی می کنند تا وجودش را ثابت کنند. از ما گفتن. خود دانید.

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم

تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم

غلامرضا طریقی

  • ۹۵/۱۱/۱۵
  • ۳۱۲ نمایش
  • چکاوک :)