پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

به صبحگاه چشمانت نرسیدم

چهارشنبه مرداد ۸ ۱۳۹۹

باید قبل از غروب آفتاب، قبل از پهن شدن تاریکی خودم را به تو می‌رساندم. طرّه ی موهایم را به زلف هایت گره می‌زدم، انگشتانم را لابه لای انگشتانت گیر می‌انداختم و خودم را در آغوشت محصور می‌کردم. من اما....دیر رسیدم. پشت پرچینِ خیال ماندم.

  • ۹۹/۰۵/۰۸
  • ۸۰ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۱)

کاش واقعا بین خواب و خیال و واقعیت فرقی نبود. دقیقا همون جوری که به نظر می‌رسه!

پاسخ:
امان از آدم هایی که خیال رو به واقعیت ترجیح میدن:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">