پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

مقیاس من تویی

سه شنبه شهریور ۲۵ ۱۳۹۹

اگر قلبم را جغرافیای کوچکی بدانی که در آن حیات جاریست. اگر رو به رویم بایستی. اگر سمت راستت را شرق بدانی و سمت چپ را غرب، بالا را شمال و پایین را جنوب. درست در شمال شرقی این جغرافیا، جایی در نزدیکی بزرگ ترین دریاچه ی ستاره های وحشی، که خشک شده و سال هاست تبدیل شده به مزرعه ی اندوه، از قلعه ی مشرف به آن صدای نعره ی کسی را می شنوی که در سراسر وجودم پژواک می کند و هیچ کس را برای جواب نمی یابد. صدایی که سر به طغیان گذاشته و خودش را به در و دیوار می کوبد.

جای کوبیدنش درد می گیرد.

تیر می کشد.

و من اعتنایی نمی کنم.

من مخاطبِ این صدا نیستم. پس نه جواب دادن به صدا و نه نزد طبیب رفتن را روا می دانم.

یادت باشد اگر خواستی دست خطی پست کنی یا قدم رنجه فرمایی، من مشرق و مغربم را با تو سنجیده ام. بالا، سمتِ راستِ تو...

  • ۹۹/۰۶/۲۵
  • ۱۰۱ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۳)

قشنگ بود

پاسخ:
درد هرچی واقعی‌تر، قشنگ‌تر

لعنت بهت

پاسخ:
^_^
لعنت که می‌فرستی یاد این میفتم چوب معلم گله ؛)

دوست داشتنی بود
هرچند دردناک

پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">