پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

کاش می آمدی از راه...

يكشنبه بهمن ۲۵ ۱۳۹۴

و من بعد از زنگ هر خواستگاری همین اندازه می لرزم. همین اندازه می ترسم. از قسمتی که نمی دانم چیست. از پسری که نمی دانم کیست. از زندگی که نمی دانم قرار است کجا شروع شود. کدام شهر. کدام خیابان. کدام کوچه. من از همه زنگ ها می ترسم. از زنگ تلفن می ترسم. از زنگ خانه می ترسم. از تو می ترسم. از پسر مردم که گلویش پیش من گیر کرده می ترسم. از آینده می ترسم. از مادری که تا چند دقیقه دیگر از راه می رسد و زنگ خانه را می زند بیشتر می ترسم.

از میچکا

  • ۹۴/۱۱/۲۵
  • ۲۵۴ نمایش
  • چکاوک :)