پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

پرواز روی زمین

به چکاوک اما، نتوان گفت نخوان...

مى ایستد روبه روى پنجره
دست مى کشد به موهایش
مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد
قلب مى خواهد...

گروس عبدالملکیان



آدرس کوتاه شده:
http://goo.gl/XfDXcO

:)

سراب آدم ها

پنجشنبه اسفند ۲۰ ۱۳۹۴

نمی دانم چرا چند وقت است آدم ها را از فاصله ی دور که می بینم فکر می کنم که فلان دوست یا فلان فامیلمان است بعد هی این پا و آن پا می کنم، که برم جلو!؟ نرم جلو!؟ بعد همین طور که من مشغول فکر کردنم آدم مذکور نزدیکتر آمده و من تقریبا دلم یک دله شده که بپرم بغلش که هـــــی فلانی ســــلام تو کجا!؟ این جا کجا!؟ و خب خوشبختانه قبل از پرش جانانه به سمت بغلِ هدف متوجه می شوم که نخیر ایشان، اوشان نیستند. اون لحظه هم ناراحت میشم که چرا اون آدم الان اینجا نیست هم خوشحال میشم که آخیش که اینجا نیست! و هم باز ناراحت میشم که چرا من برای نزدیک شدن به آدم ها اینقدر دو دوتا چهارتا میکنم.

  • ۹۴/۱۲/۲۰
  • ۳۲۱ نمایش
  • چکاوک :)

نظرات (۴)

  • مــــــــ. یــ.مــ
  • منم همه رو شبیه هم میبینم حتی بازیگر را رو:/
    پاسخ:
    اپیدمی شده لابد!
    اونقد حافظه تصویریم صفره که
    حتی اگه اشنا هم باشه مدت زیادی اشه که ندیدمش
    نمیشناسم
    حالا بگو زیادی هم عزیز باشه:)
    +بی زحمت این کد هم بردار 
    پاسخ:
    برعکس، من حافظه تصویریم خوبه اون حافظه دیگه م صفره!! ;)

    + ئه! مگه کد داره!؟ :))
  • زهرا رضایی
  • من تو همدان هم کلاسیای سنندجمو میبینم :|
    پاسخ:
    سرابشونو یا خودشونو!؟ :))
  • رفیعه رجعتی
  • چ جالب!من برعکستم دقیقن:دی
    اگ اشنا ببینم،فرار میکنم!حوصله ندارم تو خیابون سلام علک کنم:))
    پاسخ:
    این مدل دست دست کردن من هم کمتر از فرار نیست:))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">